مشاوره و روانشناسی

مطب مشاوره و روانشناسی-نیاوران

مشاوره و روانشناسی

مطب مشاوره و روانشناسی-نیاوران

زن و شوهری رنج است یا آرامش؟

به طور حتم پاسخ همه ی زوجین به این سوال یکسان نیست،چرا که تجربه هرکس از زندگی زناشویی متفاوت است.زن و شوهرهایی هستند که به قول معروف،جان شان برای یکدیگر در می آید و زن و شوهرهایی هم هستند که چشم دیدن یکدیگر را ندارند.این که کدام گروه از زن و شوهرها بیشترند؟واقعیت این است که چنین سوالی را نمی توان پاسخ داد و نیاز به تحقیقی جامع دارد.اما در هر حال کم نیستند زن و شوهرهایی که علیرغم فلسفه ی اساسی ازدواج،مایه ی رنج و عذاب یکدیگرند.ملاحظات اخلاقی و فرهنگی در جامعه ی ایرانی از قبیل:مکروه شمرده شدن طلاق و عوارض منفی طلاق به خصوص برای زن ها،بیشتر زوجین را به ادامه ی زندگی مشترک وا می دارد و چه بسا به خاطر سرنوشت بچه هایشان ،ترس از آبروریزی و عواقب طلاق،فشار اطرافیان،افزایش سن و سال،باورهای سنتی و دلایل مشابه،رنج و عذاب تحمل یکدیگر را به جان می خرند و به زندگی زناشویی مشقت بار ادامه میدهند.این نکته را بدانید:اگر زن و شوهری بلد نیستید،زن و شوهری را زیر سوال نبرید،بلکه به خودتان ایراد بگیرید.فلسفه ی اساسی ازدواج آرامش است.اگر ما به این آرامش نمی رسیم مشکل را در خود جست و جو کنیم نه در ازدواج و زندگی زناشویی در واقع باید بدانیم که هدف غایی و فلسفه ی اصلی ازدواج،آرامش است.دور شدن از این هدف به چه دلیل است و چرا زن وشوهری مایه ی رنج و عذاب میشود:1-زن و شوهری را فدای روابط دیگر می کنیم.چند در صد از مشکلات زناشویی،به خاطر اختلافات و دخالت های خانوادگی است.اگر کسی فرزند خوبی برای پدر و مادرش بوده،به جای خود،ولی وقتی همین فرد ازدواج کرد و پذیرفت که با کسی زندگی مشترک داشته باشد،باید تلاش خود را بر حفظ زندگی زناشویی متمرکز سازد،اختلاف نظرها و سلیقه های خانواده های طرفین به هر اندازه هم که زیاد باشد با اصرار زن و شوهر به زن وشوهری و حفظ این حریم،به تدریج رنگ می بازد.ولی اگر زن و شوهر هم بخواهند به طرفداری از خانواده ی خود،مقابل و رودرروی هم بایستند،نتیجه ی نهایی چیزی غیر از رنج و عذاب برای یکدیگر نخواهد بود.از زاویه ی دیگر هم به این موضوع نگاه کنیم،یک مشکل عمده ی زن و شوهرهای امروزی این است که بسیار بیشتر از زن وشوهری،به پدر و مادر بودن بها میدهند و کمتر برای شناخت و تفاهم با همدیگر وقت صرف می کنند.2-یک جانبه نگری و نگاه حق به جانب نیز جزء ویژگی فرهنگی ایرانی است.یک دلیل عمده در عدم توانایی ما برای برقراری ارتباط مناسب و منطقی با همسر و فرزندان همین است که به مسائل یک طرفه نگاه می کنیم.پایان راه یک جانبه گری و خود مداری،چیزی جز رنج و عذاب در روابط نیست.3-با آداب و اصول روابط انسانی نیز کمتر آشنایی داریم:مثلا احترام به یکدیگر یعنی چه؟چگونه با هم گفت و گو کنیم؟چگونه به حل اختلاف بپردازیم؟چگونه حرف های یکدیگر را گوش کنیم؟چگونه نگاه منطقی به زندگی داشته باشیم.چگونه یکدیگر را شاد کنیم؟چگونه لحظات خوب و خاطره انگیزی را برای یکدیگر به ارمغان آوریم؟می توان گفت:اصلاح تدریجی رفتارها،مدارا،احترام به شان انسانی و پذیرش یکدیگر ،عادت به گوش دادن و شنونده ی خوب بودن،پیش بینی و کنترل احساسات و هیجانات،کمک به تعالی و رشد همدیگر،مواردی هستند که باید خانواده ها برای آموزش آن ها وقت صرف کنند.4-انتخاب نادرست شریک زندگی،فاصله ی طبقاتی و فرهنگی ،فاصله ی سنی،اختلالات شخصیتی،توقعات و انتظارات نابجا،مشکلات اخلاقی،بی قیدی و تنوع طلبی،ابهام در فلسفه ی زندگی و سایر موارد دیگر می تواند زندگی را به کام یکدیگر تلخ کند.پس باید بکوشیم برای یک زندگی پر آرامش به دنبال ارزیابی و شناخت علل و عواملی باشیم که رنج و عذاب را در زندگی مشترک از بین ببریم. 


مطب مشاوره نیاوران


تهران - نیاوران - چهارراه مژده - جنب بانک پارسیان - ساختمان سروستان -ط2 


021-22711440

021-22710521

تحلیل رفتار فرد خود شیفته در رابطه

دو ترس بزرگی که انسان ها در روابط میان فردی به ویژه در روابط خصوصی و صمیمانه دارند ترس از محصور شدن (کنترل شدن توسط هر شخص دیگری ) و ترس از طرد و رهان شدن است و برای غلبه بر این ترس ها،بزرگ ترین خواسته های انسان نیاز به پیوند و در مقابل نیاز برای فضا داشتن و فردیت است.این شوخی بزرگ هستی است! چیزی که راه انداز مشکلات است!و به همین ترتیب ارتباط زن و شوهر این موضوع همگانی هستی را تا انتها ادامه می دهد.افراد با صفات خود شیفته نیز هر دوی این ترس ها را تا انتهای روابط با افراد مهم زندگی شان دارند،به عبارتی،اشتیاق برای نزدیکی و همزمان ترس از آن.

زمانی که افراد خود شیفته بالغ میشوند،به این اعتقاد نا معقول پناه می برند که شخصی که آنها به عنوان شریک زندگی انتخاب کرده اند عشق کامل را برای آنها به ارمغان خواهد آورد و همه آسیب ها و تحقیرهای گذشته در زندگی شان را جبران خواهد کرد.افراد با صفات خود شیفته ی شدید آرزوی عشق ایده آل را برای تسکین احساس شکننده ی خود دارند.این آرزو برای بدست آوردن عشق بی قید و شرط،نیاز حل نشده ی باقی مانده از دوران کودکی است.در ذهن افراد خود شیفته،روز به روز شکافی بین عشق ایده آل و واقعی با شریک زندگی شان به وجود می آید.آنها آرزوی همزیستی با عشق ایده آل شده برای استوار کردن خود دارند،اما ترس این را دارند که توسط شریک زندگی شان آسیب ببینند و به دنبال پناهگاهی هستند که در آن به عنوان مرد یا زن خوب به نظر برسند و سعی می کنند تا تایید و تصدیق دیگران را به دست آورند.هنگامی که این به راحتی میسر نمی شود،احساس زخمی شدن،صدمه دیدن و مورد حمله قرار گرفتن می کنند.اعضای خانواده یاد می گیرند که از مقابله با آنها درباره ی رفتارشان عقب نشینی کرده و از «صدمه زدن به احساسات آنها» خودداری کنند.بدون اینکه کسی ترمز رفتار ناسالم و توهین آمیز آنها را بکشد،آنها می توانند تبدیل به فردی ظالم و ستمگر شوند.

توجه طلبی و به دنبال تایید بودن مداوم،آنها را در موقعیت مخاطره آمیز نیاز همیشگی به چیزی از کس دیگری قرار میدهد.همیشه حق را به خودشان میدهند و دیگران را در اشتباه می بینند.به ندرت کاستی های موجود در خودشان را می پذیرند.آسیب پذیری در عزت نفس،این افراد را نسبت به انتقاد یا شکست،خیلی حساس می کند.انتقاد از آنان،سبب دل آزاری،احساس حقارت،کم ارزشی،تهی بودن و پوچی در آنان می شود.اینان در برابر توهین،غضب یا هجوم متقابل و گستاخی نشان میدهند که بیشتر وقت ها چنین تجربه هایی به انزوای اجتماعی و یا تحقیر می انجامد.رابطه ها و عملکرد این اشخاص بیشتر مواقع،با مشکل رو به رو میشود.هیچگونه قوانینی را شامل حال خود نمی بینند و زمانی که گرفتار میشوند،احساس ندامت نمی کنند.با این حال برای هر ناسازگاری آشفته و مضطرب میشوند و از شکننده بودن عزت نفس خود رنج می برند.دروغ گفتن و تحریف واقعیت ،برای دست انداختن و مسخره کردن دیگران،در نظر گرفته میشود.آنها برای رنجی که به فرد دیگری تحمیل کردند،احساس گناه و پشیمانی ندارند و به محض اینکه از رفتارشان تبرئه نشوند خشمگین میشوند.


مطب مشاوره نیاوران

تهران - نیاوران - چهارراه مژده - جنب بانک پارسیان - ساختمان سروستان -ط2 

021-22711440

021-22710521

 

ما را در اینستاگرام دنبال کنید:

https://www.instagram.com/tehranmoshaver

 

ماهیت سلامت روان

به دلایل بسیار،تجویز و توصیف مشخصی که همه ی روان شناسان یا نظریه دانان شخصیت بر سر آن توافق داشته باشند،در باب شخصیت سالم نیست.برخی از نظریه دانان مدعی اند که ادراک ما از خود و دنیای پیرامونمان باید عینی باشد،حال آنکه عده ای دیگر استدلال می کنند که رفتار افراد سالم مبتنی بر نگرش ذهنیشان نسبت به واقعیت است.یافتن اختلاف میان این نظریه دانان،آسان است و یافتن نکات مشابه کمی تلاش می خواهد.شاید تنها نکته ای که همه شان کاملا با آن موافق باشند،این است که اشخاص سالم بر زندگی خویش آگاهانه تسلط دارندو اگر نه همیشه ،دست کم بیشتر اوقات می توانند با عقل و هوشیاری رفتارشان را هدایت کنند و مسئول سرنوشتشان باشند.انگیزه ی اصلی ما نیروی ناهوشیاری که بدانها آگاهی نداریم و از مهار کردنشان ناتوانیم نیستند.ظاهرا همه ی این نظریه دانان به نوعی توافق دارند که اشخاص سالم می دانند چیستند و کیستند.از نقاط ضعف و قدرت و فضایل و رذایل خویش آگاهند.خود را می پذیرند و به آنچه نیستند تظاهر نمی کنند.ویژگی دیگر سلامت روان که همه بر سر آن توافق دارند،ریشه کردن عمیق در زمان حال است.با اینکه به اعتقاد بیشتر نظریه دانان ،از تاثیر رویدادهای گذشته (به ویژه دوره ی کودکی) مصون نیستیم،اما همگی هم رای هستند که تجربه های اولیه به ما شکلی تغییر ناپذیر نمی بخشند.افراد سالم در گذشته زندگی نمی کنند.بعضی از نظریه دانان دورنمایی از آینده را برای شخصیت سالم حیاتی می دانند.اما توصیه نمی کنند آینده را جانشین حال سازیم.جهت گیری ما باید به سوی هدف ها و رسالتهای آتی باشد،ولی همواره باید از هستیمان آگاه باشیم و موافق آن زندگی کنیم.اشخاص سالم در آرزوی آرامش و ثبات نیستند،بلکه در زندگی مبارزه و هیجان و هدفها و تجربه های تازه می جویند.بدین ترتیب ممکن نیست تنها یک روایت یا یک نگرش درباره ی سلامت روان باشد که متناسب همه کس باشد.نتایج نگرش های پیرامون شخصیت سالم نه تنها در مورد افراد متفاوت،بلکه در سنین مختلف یک فرد واحد نیز متفاوت است.ارزشها و خواستها و نیازها و بیم ها و امیدهای ما در هر مرحله ی رشد و پرورش دگرگون میشود.شخصیت ما از کودکی تا نوجوانی ،از جوانی تا میانسالی و سپس تا کهولت پیوسته در تکامل است.آنچه در بیست سالگی برای خود می خواهیم،چه بسا در چهل سالگی برایمان نامناسب باشد.خوشبختانه هیچگاه از تکامل باز نمی ایستیم.ما تجربه های تازه کسب می کنیم و در نتیجه دگرگون می شویم.طرز لباس پوشیدن و فعالیت ها و ارزش های یک جوان هفده ساله برای فرد سی و پنج ساله مناسب نیست.پس چرا باید بپنداریم مسیر شخصیت سالم برای یک نوجوان همان راهی است که فرد بالغ باید در پیش گیرد؟اما در هر یک از مراحل تکامل،چگونه راه درست را می یابیم؟راه درست را با همان روشی دریابیم که در هر دوره ی زندگی آنچه برایمان مناسب است می آموزیم.روشهای متفاوت زندگی،مجموعه ی اعتقادات و نقش های اجتماعی را می آزماییم،تا مناسب ترین آنها را برای خود بیابیم.ظاهرا اشخاصی که در رسیدن به سلامت روان تلاش بیشتری را به کار می بندند،کسانی هستند که در خود آن قدر احساس ایمنی می کنند که تجویزهای متفاوت را تجربه کنند تا اعتبار آنها در آزمایشگاه زندگی روزمره شان بیازمایند.دیگران می توانند مسیری را برای دنبال کردن پیشنهاد کنند،ولی تنها خود ما هستیم که می توانیم سودمندیش را بسنجیم. 


مطب مشاوره نیاوران

تهران - نیاوران - چهارراه مژده - جنب بانک پارسیان - ساختمان سروستان -ط2 

021-22711440

021-22710521

 

ما را در اینستاگرام دنبال کنید:

https://www.instagram.com/tehranmoshaver

 

زندگی اینگونه معنا،هدف و ارزش زیستن پیدا می کند

اغلب زندگی خود را از دیدگاه داستانی که دنبال می کنیم می بینیم،مثلا اگر دانشجویی داستان جنگجو را طی می کند ممکن است واکنش شدیدی نسبت به همکلاسی که با او به مخالفت می پردازد نشان دهد.اما اگر کهن الگوی همین دانشجو داستان حامی باشد سعی می کند اخلاق و تفاوت های هم کلاسی خود را درک نموده و در صورت امکان به او کمک کند.آگاهی ای که با شناخت این داستان ها به دست می آوریم درک خویشتن و تفاوت های اخلاقی دیگران را برایمان آسان تر می کند.اشخاص و واقعه های گوناگونی در طول تاریخ دست به دست هم داده و این داستان ها را پدید آورده اند.این شخصیت ها و جریان ها را آرکی تایپ ،اسطوره یا کهن الگو می نامیم.این ها موضوع،روال و چالش های اصلی داستان ها را شکل می دهند اما جزئیات قصه ی زندگی هر کس منحصر به فرد است.این کهن الگوها به ما کمک می کنند که بدانیم چه وقت در بهترین و صحیح ترین مسیر زندگی مان قرار گرفته ایم و اینکه بهترین انتخاب ها برای ما،در موقعیت های مختلف کدام اند.به مرور زمان متوجه خواهید شد که یک داستان و الگوی اصلی است که معنا و مسیر اهداف مهم زندگی تان را در بر می گیرد.علاوه بر این هر داستان در زمان و مکان مختلفی شکل می گیرد.شاید متوجه این موضوع شده باشید که در مراحل مختلف زندگی تان با جریان ها،دیدگاه ها و افراد جدیدی آشنا شده اید.می توانید این وقایع زندگی خود را مانند صحنه ی آماده شده ی تئاتری ببینید که به داخل آن کشیده میشوید و جریان ها و روابط آن را خود تجربه می کنید.این صحنه ها بسیار نیرومند است.به عنوان مثال،اگر برای مدتی به دیدن پدر و مادرتان بروید به خصوص اگر آنها هنوز در همان خانه ی ایام کودکی شما زندگی می کنند یک مرتبه احساس می کنید که به گذشته باز گشته اید و مانند دوران کودکی خود عمل می کنید.موقعیت های مختلف زندگی ما را وارد داستان های متفاوتی می کند.مثلا اگر دوران کودکی آرام و با نشاطی داشته ایم،دیگران به نیازهای ما رسیدگی کرده اند و به آنها اعتماد نموده ایم،زیر بنای خوش بینی و اعتماد و امنیت را برای شخصیت خود فراهم کرده ایم.اما اگر دوران کودکی ما توام با مشکلات مربوط به محرومیت و آسیب دیدگی بوده است،دیدگاه ما نسبت به زندگی محتاط،واقع بینانه و حتی ممکن است منفی گرا باشد.

در طول عمرمان داستان های متعددی را تجربه می کنیم.نکته ی اصلی این است که در چه حد و با چه کیفیتی به داستان های زندگی مان می پردازیم و آنها را پیش می بریم.چون با انجام دادن این کارها و به دست آوردن این تجربه ها است که می توانیم انسان فهمیده،مسئول و با ارزش و موفقی شویم.مردم جامعه ی امروز به افراد با شخصیت احترام می گذارند و چنین انسان هایی را لایق ریاست و مدیریت سازمان های بزرگ و مهم می دانند.

اگر بخواهیم انسان خوب،درست و کامیابی شویم باید ساختار درونی خود را طوری بسازیم و تغییر دهیم که راه به دست آوردن اهداف مان هموارتر و آسان تر شود.هر کدام از موقعیت های زندگی ،فرصتی برای دنبال کردن یک داستان و به دست آوردن تجربه هایی است که ارزش انسانی ما را بالاتر می برد.از سوی دیگر اگر این فرصت های زندگی را درست نشناسیم یا از آنها استفاده نکنیم،ممکن است به سوی بیهودگی،خرده گیری و تخریب سوق داده شویم.اگر فرصت ها و مثبت های زندگی مان را دریابیم کنار گذاشتن وسوسه های مخرب و عبور از تله هایی که بر سر راهمان قرار می گیرند به مراتب آسان تر میشود.متاسفانه بسیاری از انسان ها،ندانسته و نفهمیده با روایت های زندگی خود برخورد می کنند و به همین دلیل اغلب احساس پوچی،بی هدفی و بی انگیزگی دارند.این اشتباه آن ها را از گرفتن هدایای ارزشمندی که در راه پیگیری داستان های اصلی زندگی شان به دست خواهند آورد،محروم می کند.احساس تنهایی و بیچارگی می کنند و قادر نیستند کمک قابل توجهی به اعضای خانواده دوستان و یا جامعه ی خود بنمایند.در حقیقت کسانی که ماهیت داستان های اصلی خود را درک نکرده اند،اغلب نمی توانند مسئولیت های واجب خانوادگی و اجتماعی خود را بپذیرند.و کسانی که در داستان های مهم و منحصر به فردی حضور و شرکت دارند،زندگی شان به سرعت معنا و ارزش پیدا خواهد کرد.از سوی دیگر کمتر احساس تنهایی می کنند چون می دانند نقاط مشترک متعددی با سایر کسانی که در طول تاریخ داستانی مشابه با روایت زندگی آنها را تجربه کرده اند ،دارند.


مطب مشاوره نیاوران

تهران - نیاوران - چهارراه مژده - جنب بانک پارسیان - ساختمان سروستان -ط2 

021-22711440

021-22710521

 

ما را در اینستاگرام دنبال کنید:

https://www.instagram.com/tehranmoshaver

 

ماهیت بخشایش

بخشایش درجات مختلفی دارد و مشکل می توان معنای مشخصی برای آن تعیین کرد.اگر بخواهیم یک معنای اولیه و عملی برای این واژه ارائه دهیم،خواهیم گفت:رسیدن به مرحله ی بخشایندگی عبارت است از رها کردن احساس آزردگی و خصومت با خطا کار و توجه کمتر به ماجرایی که موجب رنجش شده و بخش قابل ملاحظه ای از وقت فرد رنجیده را به خود مشغول داشته است.زمانی می توان گفت عفو و بخشایش حقیقتا صورت گرفته است که فرد آسیب دیده،رشته زندگی را از نو به دست گیرد و به شیوه ای سالم و سازنده ،«حرکت به پیش»را آغاز کند.آن زمان،فرد دیگر ساعات طولانی از وقتش را صرف کاویدن «خطا»نمی کند و در موقعیت هایی که به علت تشابه با موقعیت رخداد خطا به نحوی آن را تداعی می کنند،پیاپی آن خاطره را در ذهن خود زنده نمی سازد.در اکثر موارد،بخشایش مستلزم صرف نظر کردن از رفتار انتقام جویانه است و این در صورتی میسر می شود که فرد یا واقعا خطا کار را ببخشاید،یا چنین احساس کند که او بالاخره روزی به سزای عملش خواهد رسید.

آنچه گفته شد،خلاصه ی ساده شده ای است از یک فرآیند روان شناختی که در چنین شرایطی طی می شود،اما از همین شکل ساده هم می توان به پیچیدگی این فرآیند پی برد.به دلیل همین پیچیدگی است که به ندرت ممکن است بخشایش سریعا پیش بیاید و اکثر افراد برای رسیدن به این مرحله نیازمند تلاش و مداومت زیاد هستند.بعضی از افراد تصور می کنند همین که به خطا کار بگویند «تو را می بخشم»واقعا او را بخشیده اند،اما بیان و اعتراف ظاهری به بخشایش در حکم برداشتن قدم اول برای طی کردن این سلسله مراحل است.در واقع ، بسیار پیش می آیدکه به زبان آوردن این کلمه به هیچ روی نشانه ی بخشیدن واقعی نیست بلکه در عمل با این کار خود را ملزم به تلاش برای بخشیدن می کند.برای اکثر مردم صرف اقرار زبانی به بخشیدن خطا کار کافی نیست.بخشایش کلامی معمولا نخستین گام از فرآیند بخشایش است.بخشیدن یک تعهد است.حال آنکه معنای واقعی بخشایش کلامی آدم ها این است:«خیلی دلم می خواهد تو را ببخشم،سعی خودم را خواهم کرد.»

خیلی چیزها از جمله گذشت زمان،باید واقع شود تا بخشایش واقعی تحقق یابد.و در نهایت برای پیش روی کارمان بر اساس درک و شناخت مشترک و واحدی از آنچه که بخشایش را در بر می گیرد،باز شناسی بخشایش از رفتار های مشابه و وابسته به آن از طریق عفو کردن یا مغدور داشتن،اغماض یا چشم پوشی،عذر کسی را پذیرفتن ،خالی از فایده نیست.حال این سوال پیش می آید که آیا برای تحقق بخشایش واقعی،نیاز به برقراری رابطه ی مجدد و پیوستن به خطا کار است؟در پاسخ باید گفت:اصلا چنین الزامی در بین نیست.شما ممکن است کسی را ببخشید که به انتخاب خود و یا به دلیل بعد جغرافیایی،دیگر ارتباطی با او ندارید.حتی ممکن است فردی را ببخشید که از دنیا رفته است،که در آن صورت کار بسیار با ارزشی انجام داده اید. 


مطب مشاوره نیاوران

تهران - نیاوران - چهارراه مژده - جنب بانک پارسیان - ساختمان سروستان -ط2 

021-22711440

021-22710521

 

ما را در اینستاگرام دنبال کنید:

https://www.instagram.com/tehranmoshaver